گلشیدگلشید، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

عشق نو پای زندگی ما

اووووووووووووووووووووو

سن: 8 ماه و 23 روز  ......  (پنجشنبه 17 اسفند 91) گلبرگم هنوز داره رو حروف صدا دار کار میکنه! امروز بالاخره یه صدای جدید به جز اِ  اِ  اِ اِ  اِ  اِ  اِ و آ آ آ آ آ آ آ آ آ (AAAAAAAAAA , eeeeeeeee ) ازش شنیدیم و کلی ذوق کردیم صدای اوووووووووووووووووووووووووو ooouuuuuu گلِ مامان ، وقتشه که دیگه کمی هم رو بقیه ی حروف مثل: د د د د د د و ب ب ب ب ب ب و م م م م م م م م و اینجور صداها کار کنی ... ولی از این حرفا که بگذریم، اوووووووووووو گفتنت خیلی بانمکه، با لبهای غنچه ای خوشکلت ...
19 اسفند 1391

ادامه ی پست قبلی (دَس دَسی کردن)

نازگل مامان انقده شیطونی کرد و با کفِ دستش روی کیبورد کوبید که مامان حواسش پرت شد و پست قبلی رو نصفه نیمه تایید کرد و فرستاد روی آنتن! (از اون غلطای املایی و انشایی که توی نوشته م هست و این که کیبورد رو له و لورده کردی و انگلیسی شد و هر کاری کردم دیگه فارسی نشد، چشم پوشی میکنم! ) داشتم می گفتم بهارکم که، یه دونه از گوشواره هارو گوشِت کردیم ولی با جیغای خوشگلی که میکشیدی! ما هم از نفس افتادیم و گوش کردن دومین گوشواره رو گذاشتیم واسه فرداش ... فردا عصر که بابی اومد خونه، دست بکار شدیم ولـــــــــــــــــــــــــــــــــی، دیدیم که ای دل غافل! سوراخ پر شده و هر کاری میکنیم گوشواره توی این گوش نازنازی نمیره ................................
15 اسفند 1391

دست دستی کردن!

سن: 8 ماه و 20 روز بازم از نوشتن خاطرات این روزهای قشنگم عقب افتادم  برگِ گُلم ... این روزها من و تو زمان خیلی حیلی بیشتری رو با هم میگذرونیم و از با هم بودنمون حسابی لذت می بریم ... قایم موشک بازی میکنیم ... شعر می خونیم ... من قلقلکت میدم و تو قهقهه میزنی .... روی زانوهام می شینی و الاکلنگ بازی می کنیم .... عاشق بالا رفتن از روی پتوها و بالش ها هستی و من هم کنارت می شینم و مراقبم که اگه یهو افتادی توی هوا بگیریمت ... یا دور خونه می چرخی و به هر وسیله ای که برسی، چند دقیقه ای باهاش مشغول میشی .... عاشق شیرجه زدن توی گهواره ت هستی .... خیلی خیلی دوست دارم برات کتاب بخونم، ولی یه کتاب که دستم می گیرم، اصلا بهش رحم نمی کنی و فرص...
14 اسفند 1391
1